محل تبلیغات شما

 

پشت ابر نمان زیبای من
آسمانِ شهر گرفته است
کمی بیا پشت پنجره
و به ماه بیاموز ، مهتاب بودن را!

بگو که پنجره های شهر
 دیرپاییست که رنگ مهتاب ندیده اند
و شب
چاره ای جز خواب برای تنهایان ندارد
بگو که مهتاب بودن
به نور نیست ، به روشنایی نیست
بگو که ماه ، همسفره ی شب نیست!
بگو که مرگِ پنجره هارا فقط مهتاب میفهمد.

زیبای من
عشق تلویحیست از روحِ تو!
ازین روست که تمام عاشقان تو شاعر می شوند!
اما من، شاعرِ جنگجوی توام!

زیبای من
اگر دستِ این شب سیاه چرده امانم بدهد
امشب تمام ستارهای آسمان را دور تو خواهم چید!
و برای تنت غزلی از چشم خواهم دوخت!
و شب را
چون سرمه ای برچشمهایت خواهم کشید!

زیبای من 
راستش را بگو 
آسمانِ پرستاره ی شب
فرزند کدام نگاه توست که طبعِ مرا اینچنین سوی تو می کشد؟

زیبای من
ابرهای جبین گرفته ات را کنار بزن
من برای باریدن چشمهای تازه نفسی دارم.

تو را قدر اسمان خودت ساده دوست دارم

دلتنگی آخر تابستان

نقد داستانی از تولستوی

تو ,زیبای ,مهتاب ,شب ,، ,خواهم ,بگو که ,چشم خواهم ,خواهم دوخت ,دوخت و ,از چشم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خـانـہ آرام ِ مـ ـن ...